×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : پنج شنبه, ۱۱ خرداد , ۱۴۰۲  .::.   برابر با : Thursday, 1 June , 2023  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره

بعد از اینکه منطقه را از ارتش تحویل گرفتیم،  روی ارتفاعات، پایگاه و دیدگاه ایجاد کردیم. وقتی که به منطقه برگشتم، چند ساعتی پیش بچه های دیده بانی روی ارتفاعات ماندم. گزارش ها را نگاه کردم و با نیروهایی که در آنجا بودند گپ زدم. قبل از تاریک شدن هوا خودم را به مقر گروههای شناسایی رساندم که در دامنه کوه بود. پایگاهی که در دامنه کوه داشتیم باعث می شد سرعت عمل گروه های شناسایی بالا برود. با وجود این پایگاه، دیگر نیازی نبود در آن ...

به لطف خدا، صبح کولاک و برف قطع شد. قبل از روشن شدن هوا هر دو مجروح را به شکلی داخل پلاستیک پیچاندیم که تنها دهان و بینی شان از پلاستیک بیرون بود و بعد آنها را با طناب به برانکاردها بستیم.. چند روزی تا انجام عملیات وقت داشتیم. نمی‌خواستم در ادامه ی کار گروه های شناسایی اخلال صورت بگیرد. پایگاه نمی‌بایست خالی می‌شد. با تعداد محدودی نیرو، در حالی که دو مجروح را داخل پلاستیک کرده و به برانکارد بسته بودیم تا در صورتی که ...

شهید محمد استحکامی جهرمی:همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند: پیرو ولایت فقیه باشید تا به مملکت و اسلام ضربه نخورد، اصل ولایت فقیه اصل بسیار مهمی است که همه ی کسانی که به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اعتقاد دارند باید به توجه ویژه به آن داشته باشند. هر کجا که دور شدیم و غفلت کردیم ضربه خوردیم. مطمئن باشید که دین خدا و اسلام را خود خداوند به واسطه ی حجت خودش بر روی زمین محافظت می کند و حجت خدا بر روی زمین که امام ...

<فصل دوم -سکوت شکسته – هورالحمار کابوسم، فاو میزبانم -خاطرات حاج محمود پاک نژاد-قسمت هجدهم
07 سپتامبر 2021

گزارش شناسایی خود را آماده کردیم تا به فرماندهی بدهیم و گلایه مند بودیم که با همه احتیاطی که ما داریم تا دشمن حساس نشود، چرا قرارگاه بی‌توجه به اختفاء و استتار، این همه نیرو و تجهیزات جابجا می کند.

فصل دوم -سکوت شکسته – هورالحمار کابوسم، فاو میزبانم -خاطرات حاج محمود پاک نژاد-قسمت هفدهم
07 سپتامبر 2021

نگهبان های روی دژ موانع قابل توجهی جلوی خود داشتند. با وجود این از منور استفاده می‌کردند تا بر آب های اطراف دید داشته باشند. زیرآب می رفتیم و سانت به سانت موانع زیر آب را تحت نظر می‌گرفتیم،. بعد روی آب می آمدیم و با احتیاط موانع روی آب را بررسی می کردیم.

فصل دوم_سکوت شکسته_هورالحمار کابوسم،فاو میزبانم _ خاطرات حاج محمود پاک نژاد_ قسمت شانزدهم
07 سپتامبر 2021

کمتر از سه ماه مانده بود به عملیات والفجر ۸، جلسه توجیه ماموریت در پادگان انرژی اتمی برگزار شد. فرمانده اطلاعات ـ عملیات، آقای میرجانی، بر محرمانه بودن ماموریت تاکید داشت. اطلاعات قابل توجهی داده نشد ـ می بایست آخرین تماس با خانواده یا ارسال نامه را داشته باشیم.

فصل دوم _سکوت شکسته_خاطرات حاج محمود پاک نژاد _قسمت پانزدهم
07 سپتامبر 2021

موج انفجار باعث شده بود پرده‌های گوشش آسیب ببیند. با تمام وجود داد و فریاد می کرد و می گفت:« بچه ها دارن اون جلو قتل عام میشن. کجا برم عقب؟ مصطفی تنهاست. خودش آرپی‌جی دست گرفته، میدونی یعنی چی؟»

فصل دوم _سکوت شکسته_خاطرات حاج محمود پاک نژاد _قسمت چهاردهم
07 سپتامبر 2021

آن روز تا نزدیکی پل خندق رفتم و برگشتم، اما کسی باور نمی کرد که من تا پل خندق رفته باشم. روز دوم فشار دشمن افزایش پیدا کرد و حفظ مواضع، سخت تر از روز قبل شد؛ تنها به این دلیل که پل خندق هنوز در دست دشمن بود، آن ها توانستند حجم زیادی نیرو و تانک وارد منطقه کنند.

فصل دوم _سکوت شکسته _ سردشت با زین الدین،بدر با جعفری _قسمت سیزدهم
07 سپتامبر 2021

ماموریت این گردان تصرف دژ دشمن بود که با سرعت و موفقیت انجام شد. دژ را پاکسازی کردند و پشت آن موضع گرفتند. گردانی که اسمش را به خاطر ندارم از دژ عبور کرد که به تصرف گردان سیدالشهدا در آمده بود. می‌بایست با گذشتن از خاکریز دوم، مقرهای پشت خاکریز را تصرف می کرد.

سکوت شکسته _ خاطرات حاج محمود پاک نژاد _قسمت یازدهم
07 سپتامبر 2021

« مراسم تشییع شهدا بود. جمعیت زیادی جنازه های کسانی را که در جنگ کشته شده بودند، به دوش می کشیدند و با شور و حرارت شعار می‌دادند؛« برادر شهیدم راهت ادامه دارد.»

سکوت شکسته_خاطرات حاج محمود پاک نژاد_قسمت دهم
07 سپتامبر 2021

چنان به توان و قدرت نیروهای گردان امام سجاد و حضرت رسول باور داشتم که آرامش وجودم را گرفته بود. فریاد مداوم «الله اکبر» نشان از آن داشت که مأموریت من به سرانجام رسیده و کار به دست گردان ها افتاده است.