×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Saturday, 27 July , 2024  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره

بی‌خبر رحیم قمیشی - مفتاح فرمانده اسماعیل ما را فرستاده بود تهران تا به مجروح‌های بستری در بیمارستان‌ها سر بزنیم. یادم هست تابستان گرمی بود و تهران هم هوا دَم کرده بود. به غلامرضا برادرم که ساکن تهران بود گفتم دو سه روزی موتورسیکلتش را بدهد بتوانیم به همه مجروح‌ها سر بزنیم. زود قبول کرد. من و «امیر خوانساری» صبح زود که بیدار می‌شدیم گاز موتور را می‌گرفتیم، از این بیمارستان به آن بیمارستان. آدرس‌ها را که بلد نبودیم، ...

سلام ۳۸ سال پیش در اردیبهشت پس از مرخصی عملیات والفجر ۸ و هفتاد شب جنگ سخت و اغلب تن به تن مجددا برای پدافند به جاده ام القصر برگشتیم. در این عملیات نبرد عمدتا بر روی سه جاده البهار ،فاو بصره و ام القصر اتفاق افتاد که لشکر ما عمدتا روی جاده فاو ام القصر عمل کرد .در مسیر ما سه پایگاه بزرگ موشکی عراق واقع شده بود که بتصرف لشکر ما درآمد.گردانهای حبیب و عمار پایگاه دوم موشکی و گردان مالک اشتر پایگاه سوم موشکی و گردانهای انصار ...

کربلای چهار مجروح شدم و بیش از سه ماه مادرم در بیمارستان مثل پروانه دورم می چرخید ،یک روز صبح زود رفت و غروب آمد من تعجب کردم اما او خم به ابرو نیاورد و بعد از سه ماه که سراغ برادرانم را گرفتم فهمیدم هر دو برادرم در کربلای پنج و بعد از مجروحیت من شهید شدند و مادرم آن روز رفته بود برای غسل کفن و دفن آنها بدست خودش ارسال این خاطره از طرف برادر حاج محمود ژولیده جانباز ۷۰ ...

جمع مردان عالی در جبهه جمع بود/ فقط اوس حشمت را کم داشتیم که او هم رسید
19 آگوست 2023

پدرم اوس حشمت بود آخر خودش هم امده بود دیگر طاقت نیاورده بود اخه من و بردارانم قدرت و رسول امده بودیم جبهه دو داماد هم داشتیم که انها هم امده بودند فقط اوس حشمت مانده بود که با امدن اوس حشمت خانواده عالی ها تمام مردانش به جبهه امده بودند.