×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Saturday, 27 April , 2024  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره
شهید بابا محمد رستمی رهورد
شفیق فکه، شبکه ایثار

موضوع خاطره : شجاعت و شهامت

 

ما حدود هشت نفر نیرو با یك سلاح ژ 3 كه آن هم متعلق به بابا رستمی بود از مشهد به مقصد تهران حركت كردیم به برادران سلاح تحویل دادیم و به هر كدام هم كه سلاح هم  نرسید سرنیزه تحویل دادیم. به تهران كه رسیدیم از یك كنار برادران را به صف كرده و موهای همه را با ماشین كوتاه كردند به خاطر اینكه همه نیروها یكنواخت شده و بین افراد كسی به عنوان فرمانده تشخیص داده نشود. در همان جا عكس فوری گرفتند و كارت صادر كردند و روی این كارت ها نوشتند برادران اعزامی از خراسان جهت شركت در عملیات منطقه جنوب و این كارت ها را در پادگان امام حسن (ع) تهران به ما تحویل دادند. از تهران با پیگیری زیاد بابارستمی توانستیم 136   قبضه اسلحه كلاش بدون مهمات تحویل بگیریم. هر سلاحی فقط یك خشاب داشت نیروها با اسلحه كلاش آشنایی نداشتند. من چون قبلاً در تسلیحات كار كرده بودم و آن زمان هم به عنوان مسئول تسلیحات بودم فوری سلاحم را باز كردم تا با نحوه باز و بسته كردن آن آشنا شوم. سلاح ها گوسیی بود و ما مانده بودیم كه چطوری اینجا را تمیز كنیم. شب آنجا ماندیم و صبح حركت كردیم. از تهران تا اندیمشك بیشتر نمی شد با قطار رفت. ساعت 1 الی 2 بود كه به پلدختر رسیدیم و گفتند: اگر روز ادامه مسیر بدهیم چون جاده در دید دشمن است امكان زدن ماشین ها می باشد. بابارستمی بعضی از نیروها را جمع كرد و جلسه مشورتی بین خودمان گذاشتیم و قرار شد كه تا شب همان جا توقف كنیم. در این فرصت من تعدادی از برادران به نام های بهروز بزم آرا برونسی نظرنژاد دایی آذرنیوا و چند نفر دیگر را كه به شهادت رسیده اند چون به عنوان فرماندهان گروهان مشخص شده بودند جمع كردم و یك كلاس صحرایی برای آنها گذاشتم و نحوه باز و بسته كردن سلاح كلاش را به آنها آموزش دادم. بعد هر هفت نفر یك گروه تشكیل دادند كه سلاح را چگونه باید باز و بسته كنند. شب به طرف اهواز حركت كردیم  و در محدوده گلف در یك مدرسه راهنمایی مستقر شدیم. در طی مدتی كه در آنجا بودیم دو مرتبه به ما حمله كردند كه دو قبضه خمپاره انداز را كشف و افراد آن را كه از طرف عراق حمایت می شدند و مدعی بودند كه عراق برای هر گلوله خمپاره به آنها هزار تومان می دهد را دستگیر كردیم. سقف یك مینی بوس را سوراخ كرده بودند و یك خمپاره 120 را در آن جاسازی كرده بودند كه در شهر حركت و شلیك می كرد. عراقی ها هم بعد از كاتوپیلار توپخانه خمسه خمسه داشتند كه بعضی وقت ها شلیك می كرد ولی چون خوشبختانه ما پشت تپه مستقر بودیم به ما اصابت نمی كرد. در اهواز افراد كمی دیده می شدند بیشتر افراد شهر را در ابتدای جنگ تخلیه كرده بودند و تنها كسانی كه حضور فیزیكی فعال داشتند منافقین بودند به طوری كه روی تمام دیوارها نوشته بودند درود بر مجاهد.
محل مصاحبه :اندیمشك

راوی: برادر محمدتقی لوحی

منبع خاطره: سایت خاطرات شهدا

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.