×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Thursday, 25 April , 2024  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره
سکوت شکسته – خاطرات حاج محمود پاک نژاد
شهید برونسی

سکوت شکسته – فصل اول

مهران، مهریه فاو

در تمام سی و چند سال گذشته، «نهال» شاهد بود که مادر و پدرش بر سر فارسی حرف زدن او با هم با هم اختلاف داشته اند.«شاهین خان» هر وقت می بیند دو نفر با هم فارسی صحبت میکنند سرعتش را زیاد می کند و از آنجا فاصله می‌گیرد، ولی «ایران خانم» با شنیدن صدای هر فارسی زبانی زانوانش شل میشود، می‌ ایستد و سر صحبت را باز می‌کند.

در گذشته ای دورتر، اختلاف شاهین خان و ایران خانم بر سر این موضوع، کار را به مشاجره می کشاند و گاهی  پیش می‌آمد که شاهین خان به دلیل هم صحبتی ایران خانم با یک فارسی‌زبان، فحاشی میکرد. که یک افسر ارتش شاهنشاهی بود بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ به اتفاق همسرش که نهال  را حامله بود، کشور را ترک می‌کنند و در آلمان، شهر کلن، ساکن می‌شوند.

نهال در دانشگاه هامبورگ و با یک نویسنده و فیلمساز آشنا شد.  الان هفت سال است که ازدواج کرده است. او به همراه همسرش برای بدرقه پدر و مادرش که مهمان آن ها در هامبورگ بودند، به فرودگاه آمده اند.  در سالن فرودگاه می بینند یک نفر با صدای بلند دارد با گوشی موبایل فارسی صحبت می‌کند.  نهال بی‌توجه، همراه با همسر و پدرش که قدم هایش را تندتر کرده، از کنار آن مرد می گذارند، ولی سرعت قدم های مادرش کندتر می شود؛ به آن مرد که می رسد،  می ایستد.  آنها با فاصله، روی یک نیمکت می نشینند و منتظر ایران خانم می شوند.

کمی بعد، ایران خانم همراه آن مرد به آنها ملحق می شود و شروع به معرفی اعضای خانواده‌اش میکند.  شاهین خان حرف او را قطع می کند و در حالی که با عصبانیت عصایش را بر زمین می کوبد، میگوید:  «صد بار گفتم  نمی‌خوام با هیچ ایرانی ای ارتباط برقرار کنی  کی میخوای این  رو بفهمی بعد عصای چوبی اش را میان دو پایش میکشد تا تکیه گاه  چانه اشکه دیگر نمیجنبد، بشود.

سکوت برقرار می شود. ایران خانم که در طول تمام سالهای زندگی مشترک خود با شاهین خان صبوری کرده، تلاش می کند با خونسردی فضای خشک و سرد ایجاد شده را تغییر دهد. می گویند:«داشت فراموشم میشد؛ ایشون محمود آقا هستن. توی کار صادرات صنایع دستی هستن»

محمود آقا دستش را به سمت همسر نهال که ایستاده، می برد و بعد سمت شاهین خان که او سرش را برمی گرداند. نهال برای اینکه با محمود آقا دست بدهد از جایش بلند می شود. وقتی دستش را به طرف محمود آقا دراز می‌کند، او دست خود را به سینه اش می چسباند و به نشانه احترام،  کمی کمرش را خم می‌کند. ایران خانم که متوجه می‌شود نهال از برخورد محمود آقا خوشش نیامد، توضیح می‌دهد:«نهال جان! یک مسلمان معتقد با نامحرم دست نمی ده» محمود آقا برای اینکه جو سنگین ایجاد شده را تغییر دهد، ساکش را در قسمت خالی نیمکت، کنار نهال که نشسته، می گذارد. زیپ آن را می کشد و اول چفیه  را که نقش میان آن پرچم جمهوری اسلامی ایران است، و بعد هم جزوه را روی نیمکت، کنار نهال قرار می‌دهد تا بتواند قوطی سوهان را از داخل ساک بیرون بیاورد، روی جلد جزوه با قلم درشت نوشته شده « مهران، مهریه فاو»، داخل پرانتز هم زیر آن جمله نوشته شده «خاطرات رزمنده دفاع مقدس، حاج محمود پاک نژاد»،.
ادامه دارد
ارسالی از برادر کلهر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.