×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : پنج شنبه, ۲۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Thursday, 16 May , 2024  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره

هوالعزیز روز معلم شد یاد خاطره‌ سید ناصر یاسینی معلم جنوب شهر تهران از محله اتابک افتادم. جنگ که شروع شد از تهران روانه اهواز و سپس خرمشهر و به جمع گروه فدائیان اسلام به فرماندهی شهید سید مجتبی هاشمی پیوست. بعد از گذشت ۳۴ روز که علیرغم مقاومت جانانه رزمندگان، ولی شهر به اشغال دشمن در آمد. به آبادان آمدیم تا در این نقطه دفاع کنیم و نگذاریم شهر توسط دشمن اشغال نشود. پس از درگیری در نخلستان های روستای سادات دشمن را تعقیب ...

  شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا.... «شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده» از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید که او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و ‏با سن کم بیسیم‌چی بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین اسیر شد منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتندبرگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و  ولی چیزی ...

  زندگی نامه شهید طالب حیدری در سال ۱۳۴۳ در خانواده متدین متولد شد. در نوجوانی در کنار تحصیل به کار کردن مشغول شد تا کمک خرج خانواده باشد. وی در دوران انقلاب در جلسات و فعالیت های انقلابی شرکت می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل بسیج جز اولین افرادی بود که در آن عضو شد. با شروع جنگ تحمیلی و حمله رژیم بعث عراق به ایران برای دفاع از مهین به جبهه های حق علیه باطل رفت. در سال ۱۳۶۰ ملبس به لباس مقدس پاسداری شد و به ...

شهید بابا محمد رستمی رهورد
06 آگوست 2020

برای ما در آن مقطع چیز عجیبی بود كه كارخانه ای با آن عظمت رها شده و خوب در كاترپیلار كلی لودر و بلدوزر بود. مقداری جلوتر رفتیم به پل راه آهن رسیدیم از كنار درختها كه می خواستیم عبور كنیم عراق چند گلوله زد كه می گفتند: خمسه خمسه است.

شهید بابا محمد رستمی رهورد
06 آگوست 2020

برادر رستمی كلاه آهنی را روی یك سرنیزه گذاشت و بلند كرد. به محض اینكه كلاه را بلند كرد، به آن سه تیر اصابت كرد و سوراخ شد. چون عراقیها سلاح سیمینوف داشتند. با دیدن این صحنه، افسر نیروی هوایی با باورش شد كه ما راست می گفتیم كه عراقیها این قدر نزدیك هستند.

شهید بابا محمد رستمی رهورد
04 آگوست 2020

ساعت ۷/۵ -۸ شب بود كه با بابارستمی، تماس گرفتم و گفتم: به حرم بروید و برای من دعا كنید. گفت: شما كه نمردی. گفتم: نه، مگر بنا بوده بمیرم، فقط پایم یكی دو تا گلوله خورده است. گفت: همین؟ گفتم:‌ بله. خیلی متأثر و ناراحت شد و گفت: باشد ما امشب حرم می رویم و برای بچه ها، دعا می كنیم. شب ما به امام رضا علیه السلام متوسل شدیم.

شهید بابا محمد رستمی رهورد
04 آگوست 2020

اهمیت نماز در نزد شهید بابا محمد رستمی رهورد

شهید بابا محمد رستمی رهورد
04 آگوست 2020

ما در همان درختها جلوی عراقی ها مستقر شدیم كه سمت راست روستایی به نام دهلاویه بود وقتی برای شناسایی رفتیم از برادر درچه ای پرسیدیم كه چكار كنیم

شهید ماشاءالله نیک فرد
04 آگوست 2020

حدود ساعت 11 شب بود او جلو جلو می رفت و من از پی او، برادر نیک فرد به خانه های سمت راست كوچه و من به خانه های سمت چپ كوچه نامه و اعلامیه می انداختیم.

شهید بابا محمد رستمی رهورد
04 آگوست 2020

در اتاق دو عدد تخت و دو تا یخچال و قالیچه وجود داشت و همه چیز دست نخورده و افراد فرار كرده بودند. به دنبال نگهبان گشتیم كه علت خالی بودند كارخانه را بدانیم اما هیچ كس نبود . روبروی كارخانه روستایی بود كه به آنجا رفتیم و گفتند: عراقی ها خمسه خمسه می زنند و گفتند: نیروهای نگهبانی به شهادت رسیده اند و ما فرار كردیم و هیچ كس نیست.

شهید بابا محمد رستمی رهورد
04 آگوست 2020

با كمال تعجب مشاهده كردیم كه شهید بزرگوار، رستمی ، و دیگر برادران بدون پتو ، در حالیكه از شدّت سرما زانوهایشان را بغل گرفته اند ، به خواب رفته اند ، آنگاه خجل و شرمنده برگشتیم و ارزش پتوهایمان را بیشتر احساس كردیم .