×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Friday, 19 April , 2024  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره

کربلای چهار مجروح شدم و بیش از سه ماه مادرم در بیمارستان مثل پروانه دورم می چرخید ،یک روز صبح زود رفت و غروب آمد من تعجب کردم اما او خم به ابرو نیاورد و بعد از سه ماه که سراغ برادرانم را گرفتم فهمیدم هر دو برادرم در کربلای پنج و بعد از مجروحیت من شهید شدند و مادرم آن روز رفته بود برای غسل کفن و دفن آنها بدست خودش ارسال این خاطره از طرف برادر حاج محمود ژولیده جانباز ۷۰ ...

من عاشق شب عملیات بودم که گردان به ستون یک عازم خط می شد عاشق وداع یاران که از همدیگر طلب شفاعت می‌کردند برای همین گردان رزمی را بیشتر دوست  داشتم امدم گردان کمیل به فرماندهی علی درویش رفتم در یکی از گروهانها به مسئولیت جابراردستانی و معاونت‌ شهید محمود لطیفیان.    طبق معمول نیروی آزاد گروهان شدم چند روزی که در دوکوهه  بودیم  به  گردان ابلاغ ماموریت شد  برویم شلمچه خط پدافندی شلمچه را تحویل بگیرم آمدیم شلمچه را با شکل ...

  امید چندانی به آزاد شدن نداشتم ولی یک روز جمله‌ای از حاج‌آقا ابوترابی شنیدم که با تمام وجود آزادی را باور کردم. حاج‌آقا حدود یک ماه قبل از آزادی، در جمع بچه‌ها یک جمله ساده گفت. گفت «آقاجان! این‌مرتبه کار تمومه.» بعد از این حرف، بحث بین بچه‌ها داغ شد. همه شروع کردیم آدرس دادن و یادگاری رد و بدل کردن. هرچه ما خوشحال‌تر می‌شدیم، به جایش عراقی‌ها دمغ بودند و پکر. یکی از سربازهای عراقی که اسمش کریم بود به‌خاطر تشابه ...

ساک سیاه قسمت ششم
30 سپتامبر 2021

در همان حال که درد امانم را بریده بود، ناگهان دلم شور زد و نگران شدم چه بر سر آن فرمانده دسته آمده. به زحمت سرم را برگرداندم و او را دیدم. از سر و تنش خون می ریخت و دو زانو نشسته بود. همانطور نشسته مدام به جلو و عقب خم می شد و این دو کلمه را مرتب تکرار می کرد:

ساک سیاه قسمت پنجم
30 سپتامبر 2021

چنین نیست که ادمهای شجاع از مرگ نترسند. آنها فقط قادرند بر ترس شان غلبه کنند. غلبه بر ترس یک کار انرژی بر مداوم است و اگر لحظه ای غفلت کنی از شجاع تربن آدم به آدمی بزدل و ترسو تبدیل می شوی. جالب اینجاست که هر کس مقدار شجاعت معینی را برای غلبه بر مقدار مشخصی از ترس در خود به وجود می آورد.

ساک سیاه قسمت چهارم
30 سپتامبر 2021

با دست آن سوی دره را نشانش دادم در نور کم سوی گرگ و میش صبحگاهی، شبحی از مواضع دشمن دیده می شد. پرسیدم:

ساک سیاه قسمت سوم
30 سپتامبر 2021

در میان چنین ترس و اضطرابی بدن مجروح "حسین ف" را روی برانکار گذاشتیم. پایش از مچ قطع شده بود. بیچاره مرتب به طرف پایش خم می شد، ببیند چه بلایی سرش آمده ولی هر بار من او را دوباره می خواباندم تا نفهمد پایش دیگر نیست!

ساک سیاه قسمت دوم
30 سپتامبر 2021

در میانه راه دو نفر از ما چهار نفر شهید شدند. ما دو مجروح باقیمانده را با آمبولانس دیگری به کرمانشاه اعزام کردند. چون از فرودگاه سنندج پروازی انجام نمی شد ازفرودگاه کرمانشاه با یک هواپیمای نظامی به تهران اعزام شدیم ومرا مستقیم به بیمارستان قلب منتقل کردند.

ساک سیاه قسمت اول
30 سپتامبر 2021

آیا زنده است یا یکی از آن جنازه هایی است که در آن پایین تپه دراز به دراز افتاده اند. اگر یکی از آن جنازه ها باشد‌ آن زنی که منتظرش بوده تا این لباس ها را از شوهرش سوغاتی بگیرد و این یکی زرد رنگ با راه راه قرمز را به تن نوزادش بپوشد، کی و چگونه خواهد فهمید جنازه شوهرش اینجا افتاده است، در میان سرمای کوهستان.

فصل دوم -سکوت شکسته – هورالحمار کابوسم، فاو میزبانم -خاطرات حاج محمود پاک نژاد-قسمت بیست و دوم
16 سپتامبر 2021

روز سوم، نزدیک به نیمی از بچه هایی که برای آموزش آمده بودند، حذف شدند. در مجموع، کمتر از هفتاد نفر برای ادامه دوره نگه داشته شدند. سرعت کار و شیوه آموزش آن چنان با ریتمی تند انجام می شد که سه ساعت خوابیدن متوالی در ۲۴ ساعت به یک آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده بود.

<فصل دوم -سکوت شکسته – هورالحمار کابوسم، فاو میزبانم -خاطرات حاج محمود پاک نژاد-قسمت بیست و یکم
15 سپتامبر 2021

زمانی که پشت خاکریز نشسته و منتظر ساعت شروع عملیات بودیم، فرمانده به تک تک بچه ها سر کشی کرد و برای ما توضیح داد که:« نیروهای تخریب دارن معبر باز میکنن. کارشون که تموم بشه، یه نیروی اطلاعات ـ شناسایی میاد و ما رو میبره پای معبر.»